ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

صد صدتا

شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۲۶ ق.ظ

کتاب‌نخوانی، یکی از دردهای بزرگ جامعه‌ی ماست. کتاب‌نخوانی‌هایی که ما مردم را از آگاهی‌های به‌جا دور می‌کند و به گمراهی‌های ناخواسته نزدیک. ما گرفتار جهل‌هایی شده‌ایم که خود طالب آنیم به ذات، و از اندرون رخصت یافته‌ایم به غفلت از این جهل. سالی بیش نمی‌گذرد از زمانی که ضرورت خواندن کتاب، برایم روشنی روز را یافت. اما، تا به امروز، بیش از سی کتاب، نخوانده‌ام؛ هرچند که مطالعاتم، پربارتر از آنی بودند که گمان می‌کردم. 

برای پیشرفت‌های چشمگیر، همت‌های بی‌ملاحظه‌ای را نیازمندیم. بی‌ملاحظه نسبت به کسالت و خستگی و بطالت و هرآنچه که ما را از خود وا داشته است. طرحی چیده‌ام برای این سه‌ماهه‌ی ارزشمندی که هرچند درآمیخته با جبریات است، اما می‌تواند طلوع روشن همت بزرگی باشد که در پس و پیش همه‌مان، نهفته، منتظر دستور است تا تسلیم دست انسان، روشنی بدهد به زندگانی سرد و خاموش او. 

عهد بسته‌ام بر روزی صدصفحه کتاب. شاید کم از دوساعت وقت بطلبد. اما، نتیجه‌ی آن از صدها ساعتی که در مراکز آموزشی به‌کار گرفته‌ایم، بهتر نباشد بدتر نیست.صد روز، صد صفحه، به عبارتی ده‌هزارصفحه؛ رقم مناسبی‌ست. ان‌شاالله کیفیتش هم مناسب باشد.

از این روز، از کتاب‌هایی که می‌خوانم بیش‌تر می‌نویسم و نقل‌قول‌های خوبی هم می‌آورم. می‌دانم که بلاگرها بیش از نابلاگرها، کتاب را دوست دارند. 

  • ۹۷/۰۳/۲۶
  • محمدعلی ‌

صد صدتا

کتاب

نظرات  (۶)

  • مــاهان (ف.چ)
  • محمدعلی، سلام؛ به نظرم بهتره امسال کتاب نخونی. تمرکزت رو بیش از چیزی که فکر کنی می‌گیره. البته اگه کنکور خیلی برات مهمه. هر کتاب مشتقاتی داره مثل خوندن عمیق درباره زندگی نویسنده‌ش که البته به دلیل پراکندگی موضوعاتی که باید درباره‌شون مطالعه کنی، واگذاری‌ش به آینده به‌مثابه فروگذاری‌شه. و اینکه مگر رمان میم مؤدب‌پور رو بتونی ساعتی ۵۰صفحه بخونی. کتاب خوندن یادداشت‌برداری، خلاصه‌نویسی و در نهایت یه یادداشت پایانی نه‌چندان کوتاه برای جمع‌بندی می‌طلبه.

    اگر رشته و دانشگاه خاصی مد نظرته، یه امسال رو هم صبر کن:)
    پاسخ:
    سلام
    این مشتقاتی که میگی رو من هیچ‌وقت اجرا نکردم و به گمانم هیچ‌وقت هم اجرا نکنم. البته یادداشت پایانی یا برداشتم از کتاب رو یه‌گوشه‌ای می‌نویسم توی کمتر از نیم‌ساعت. اما به خلاصه‌نویسی کتاب غیردرسی هیچ اعتقادی ندارم. یادداشت‌برداری چیز خوبیه ولی باز هم، با توجه به اینکه سیستم ندارم که بتونم ورد بسازم و سامانش بدم، یا نمی‌تونم دست‌نویس رو جایی بذارم، فایده‌ای نداره و نمی‌نویسم.
    من کتاب و فیلم رو، بدون توجه به حاشیه می‌خونم. مثلا اگه رمانه، می‌خونم و هرچی که باید، دست‌گیرم میشه و پرونده‌ش بسته میشه. در همین حد. 
    البته هم حرفت رو قبول دارم و هم، نمی‌تونم قبول کنم. من به‌شدت، شدیدتر از چیزی که فکرشو بکنی، سردرگم هستم توی بحث درس و دانشگاه. اصلا نه تنها به هیچ رشته‌ای علاقه‌ی خاصی ندارم، که حتی نمی‌دونم می‌تونم رتبه بیارم یا نه. و بر فرض آوردن رتبه، پنج شیش هفت سال تحصیل، بی‌هزینه نیست و من زیر منگنه‌ی منت بودن، بعلاوه غم تنهایی و غربت و هزارتا هم‌دانشگاهی احمق و استادهای علم‌زده و هزارتا درد دیگه، من رو می‌کُشه اگه نتونم ازشون خودمو خلاص کنم. هیچ راهی هم برای خلاصی نمی‌بینم. یه صدای غریبی هم بهم میگه زیاد بخون. با زیاد درس رو خوندن که راه جدیدی رو پیدا نمی‌کنم؛ شاید دنبال کردن چندتا کتاب، بتونه راه رو بهم نشون بده. نمی‌دونم.
  • مــاهان (ف.چ)
  • راستی؛ هیچوقت هدف‌گذاری کمّی نکن. کمیت وقتی به میان میاد، حرص هم همراهش میاد. اینو برای کنکورت هم میگم. هیچوقت نگو امروز فلان‌قدر تست می‌زنم. بعد نشین با خودت حساب کن که چقدر کم، چقدر زیاد. بگو امروز فلان مبحث رو می‌خونم. هیچوقت نشین با خودت ضرب و جمع کن که تا انتهای کنکور چقد تست می‌زنی، چندساعت می‌خونی. حرص داشتن ساعت‌های بیشتر، روزای بیشتر، ناامیدت می‌کنه. اگه صدصفحه روزتو‌ نخونی سرخورده میشی. درحالی که ممکنه ۲۰صفحه یه روزت با ۲۰۰صفحه روز دیگه‌ت برابر باشه. کمیت تو رو به دام قیاس‌های واهی می‌ندازه‌. من فلان درسو انقدر خوندم، فلانی اونقدر، درصدامون بهمان شد، پس من باهوش‌ترم یا اون باهوش‌تره.

    اینجوری خلاصه.
    پاسخ:
    توی این یکسال، من ساعتی می‌خوندم. چه درس و چه غیردرسی. می‌گفتم مثلا دوساعت فیزیک باید بخونم. و دیگه خیلی ذهنی می‌دونستم چی رو بخونم و کجا تست بزنم و اگه امتحانات مزاحم نمی‌شدن، من می‌تونستم الان به یازدهم مسلط باشم. و غیردرسی وقتی می‌نوشتم یکساعت، اجرا نمی‌شد، چون به یللی! می‌گذشت. من الان، بدون حرص، فقط دارم تجربه می‌کنم که اگه حالا بگم من صدصفحه می‌خونم، اون روال خوندن برمی‌گرده و می‌تونم نظم بگیرم یا نه. من به حرصی که میاره و یا سرخوردگیِ اجرا نشدنش می‌تونم غلبه کنم. هیچ‌وقت هم راستش خودمو توی قیاس با بقیه ندیدم که من یه ساعت خوندم و اون دو ساعت. از این لحاظ مطمئنم.
    این کمیت رو گذاشتم، که نیروی محرکه‌م بشه. یعنی از الان میدونم آخر تابستون ده هزار صفحه نمیشه. اما از اون طرف هم مطمئنم که بدون کتاب نمی‌مونم.
  • بهــ ــار..
  • این نود روز که مونده، آخرین نود روزیه که میشه توش پایه رو بست و بعد به پیش (دوازدهم) فکر کرد.
    به‌نظرم هرچند که کار جذاب و مفیدی هستش، به تابستون سال آینده موکولش کنی درست تره. وقت واسه خوندن کتابا زیاد میاد، به‌نظر من اینکه همه‌ی تلاشت رو بکنی که وقتی می‌خوای کتابارو بخونی تو جایگاه درست خودت هم باشی بهترین کار ممکنه. :)
    پاسخ:
    درسته که آخریشه. منم نگفتم می‌خوام توش درس نخونم. صدالبته پنج شیش‌برابر درس می‌خونم. اما دیگه یکساعت، دوساعت که زیاد میاد. بلکه بیش‌تر. شیش‌ساعت خواب، دوازده ساعت درس، باز شیش ساعت باقی میمونه. چهارساعت هم اتلاف زمان وسط درس خوندن، دوساعت می‌مونه. دیگه یکساعتشو که حق دارم :))
    ضمن اینکه، جایگاه درست من، چیه دقیقا؟ دانشجوی رشته‌ای بودن که نه می‌خوامش و نه شرایطش رو دارم؟ اصن موندم واقعا...
  • بهــ ــار..
  • لامصب ۱۲ ساعت میخوای درس بخونی؟ خوش به حالت واقعاً. مراد نشستم حساب کردم با احتساب ۲۰ شدن تاریخ معدلم میشه ۱۹/۰۱ دوباره و چقد دلم خونه عصن از دست این تاریخ لعنتی من از درس ۱۸ تا ۲۵ رو اصلا نفهمیدم:/
    خدا رحم کنه خلاصه، من اینقدر نخوندم که طبق همون سیستم عرضه و تقاضا یه ساعت میخونم چهل دقیقه میخوابم عمیییق. :)))) رو هم شاید روزی دو ساعت خوندم تو فرجه ها -_-
    بعد راستی آخرش اسم نوشتی قلمچی و اینارو؟ بعدترش اینکه الان دیگه وقت این نیست که فکر کنی ببینی اون جایگاه رو دوست داری یا نه. الان فرصت انجام دادن یا اعمال کردن هیچ تغییری رو نداری. پس بهش فک نکن :|
    ایشالا که تابستون خوبی پیش رومون باشه :))
    پاسخ:
    الان جمله‌ت یه‌جوریه نفهمیدم دوازده ساعت کمه یا زیاده. آخه خودت که بیش‌تر از اینا میخونی به گمانم! 
    تاریخ مزخرفه. اما خب، خوبیش اینه که به شرط سازگاری دبیر، سر‌امتحان هر چرتی که یه‌خورده شبیه جواب باشه بنویسیم، نمره می‌گیریم :دی
    قلمچی نه. قصدم اینه از مهر برم گزینه دو. قلم‌چی خیلی گرونه واقعا :| 
    پس کِی وقتش بود؟ کلاس سوم که تازه جدول ضرب‌رو یاد گرفتم یا هشتم که هنوز هیچی نمی‌دونستم؟! ای بابا. ما همینجوری الکی افتادیم توی یه رود و داریم باهاش میریم! 
    امیدوارم واقعا. :)
  • بهــ ــار..
  • حد لازم و کافیه :)) با روزی دوازده ساعت مفید فارغ از تعداد ساعت و اینا چیز مطلوبیه~_~
    معلم ما کلید داره. تو یا طبق کلید نوشتی نمره میگیری یا ننوشتی و هیچی. بابا نوبت اول بهم داده بود ۱۵ کلی اومدم اینجا چرت گفتم :/ دنت یو ریممبر؟ 
    شما تعطیل شدین؟ :|||| 
    اره قلمچی واقعا گرونه و از سال نهم دارم میرم هیچ غلطی هم نمیکنم آمریکام همش. حیف پولای بابام -_- حیف -_- داداش منم میرفت گزینه دو یه دفتر برنامه‌ریزی خوب داشت و یه برنامه ی مرورآخر و دی‌وی‌دی های خوبی هم داشت. فقط یکم جامع آماری کمی داره و سوالاشم که مثل قلمچی چرته مشابهن تو این مورد.
    نمیدونی هنوزم هستن اینا یانه؟ :-"
    وقتش همون موقع بود که طفل صغیر بودیم میگفتن عمویی میخوای چیکاره شی. :||
    پاسخ:
    چرا یادم اومد الان. کلا همه‌ی‌این درس‌های مسخره مثل تاریخ وابسته به دبیرشه. 

    فردا آخرین امتحانمونه... 
    نه والا خبری ندارم :)) ولی دیگه گزینه‌ای بهتر از گزینه دو ندارم که. :)
    بعله :))
  • بهــ ــار..
  • چی دارین فردا؟ :|
    پاسخ:
    زبان.