ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

هدیه

چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۱۶ ب.ظ

همیشه هدیه دادن برایم کار دشواری بوده. نه از جهت خرید و قیمت. بلکه از این جهت که هیچ‌وقت نتوانستم مطمئن شوم که آیا هدیه‌ام، مناسب هست یا نه. هدیه دادن کتاب کار سخت‌تری‌ست. برای خود من بارها، پیش آمده که یک کتاب و یک نویسنده، جهت فکرم را درباره موضوعی تغییر داده‌اند، خوب یا بد. البته نظرم این است که خواندن هرکتابی، اگر زمینه‌ی فهم آن را داشته باشی اشکالی ندارد. اما، در هدیه دادن، باید دقت کرد که اگر قرار است با این کتاب، جهتی ایجاد شود و فکری ریشه بگیرد، چه بهتر که مثبت باشد و چه بهتر تر، که با روحیات و استعدادهای شخص هم متناسب باشد. این مسئله، خیلی برای شخص من بغرنج است. چندساعتی که در سفر مشهد و در مسیر، با یکی از رفقا گذراندم، کمی مرا وسوسه کرد. و بالاخره، با اطمینانی نسبی، کتابی که هنوز کامل برایم فهم نشده را، هدیه دادم. امیدوارم که در انتخاب کتاب، اشتباه نکرده باشم. هرچند که هنوز راه تجربه، طولانی است و من، در ابتدای مسیر. 

+ هدیه‌ی کتاب شیرین است. چه دادنش، و چه گرفتنش. و البته این شیرینی برای کتاب‌نخوان‌ها نیست. که لذت کتاب را، فقط باید فهمید. و به تعبیر بهتری از حضرت علی: «هرکس که با کتاب‌ها آرامش یابد، راحتی و آسایش از او سلب نمی‌گردد.»

  • محمدعلی ‌

صد صدتا

شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۲۶ ق.ظ

کتاب‌نخوانی، یکی از دردهای بزرگ جامعه‌ی ماست. کتاب‌نخوانی‌هایی که ما مردم را از آگاهی‌های به‌جا دور می‌کند و به گمراهی‌های ناخواسته نزدیک. ما گرفتار جهل‌هایی شده‌ایم که خود طالب آنیم به ذات، و از اندرون رخصت یافته‌ایم به غفلت از این جهل. سالی بیش نمی‌گذرد از زمانی که ضرورت خواندن کتاب، برایم روشنی روز را یافت. اما، تا به امروز، بیش از سی کتاب، نخوانده‌ام؛ هرچند که مطالعاتم، پربارتر از آنی بودند که گمان می‌کردم. 

برای پیشرفت‌های چشمگیر، همت‌های بی‌ملاحظه‌ای را نیازمندیم. بی‌ملاحظه نسبت به کسالت و خستگی و بطالت و هرآنچه که ما را از خود وا داشته است. طرحی چیده‌ام برای این سه‌ماهه‌ی ارزشمندی که هرچند درآمیخته با جبریات است، اما می‌تواند طلوع روشن همت بزرگی باشد که در پس و پیش همه‌مان، نهفته، منتظر دستور است تا تسلیم دست انسان، روشنی بدهد به زندگانی سرد و خاموش او. 

عهد بسته‌ام بر روزی صدصفحه کتاب. شاید کم از دوساعت وقت بطلبد. اما، نتیجه‌ی آن از صدها ساعتی که در مراکز آموزشی به‌کار گرفته‌ایم، بهتر نباشد بدتر نیست.صد روز، صد صفحه، به عبارتی ده‌هزارصفحه؛ رقم مناسبی‌ست. ان‌شاالله کیفیتش هم مناسب باشد.

از این روز، از کتاب‌هایی که می‌خوانم بیش‌تر می‌نویسم و نقل‌قول‌های خوبی هم می‌آورم. می‌دانم که بلاگرها بیش از نابلاگرها، کتاب را دوست دارند. 

  • محمدعلی ‌