ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

ساحلی فراهم شد...

دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۴۳ ب.ظ
  • محمدعلی ‌

روز متفاوت

چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۴۸ ب.ظ

خوب بود! صبح با یه استرس شدید رفتم سراغ گوشی. تا تماس برقرار بشه و تا اطمینان حاصل بشه، بماند که چه (یا بهتر بگم: چه‌ها) شد. روی بدقولی شدیداً حساسم. خداروشکر بدقول نشدم و همه‌چی روی روال رفت جلو. فقط اونجاش که قبل از نُه، با استرس، دست به گوشی می‌شدم و یهو به خودم گفتم، اگه شد حتما باید می‌شده و اگه نشد، حتما نباید می‌شده. به تو چه که شدی کاسه داغ‌تر از آش. مگه تویی که باید تعیین کنی؟!

و از عجایب این جور شدنِ سریع، این بود که برنامه ساعت ۱۱ اصلا اجرا نشد. ناهارشون هم ماهی بود (که زیاد نمی‌تونم تحملش کنم :)) ) و همینطور بعدازظهر هم تا پنج عصر، هیچ‌کاری نداشتیم! یعنی اگه می‌موندم واقعا حسرت می‌موند واسم که روزی که می‌تونست خوب باشه رو چرا داغانش کردم. واقعا خیلی همه‌چی بدجور جور شد. :)) خداروشکر.

+ اولین‌های زیادی داشت این دیدار. یکیش هم اینکه اولین دیدار وبلاگی - منشأ گرفته از وبلاگ - بود. برای ثبت در تاریخ :دی

++ تهران‌گردیِ جالبی هم شد. بیست کیلومتر پیاده‌روی... 

  • محمدعلی ‌

کوله‌پشتی مهر

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ب.ظ

اوصیکم به شرکت و کمک. خیلی طرح خوبی هست و حتما خیلی کمک خوبی خواهید کرد. ;)

برای اطلاعات بیشتر، به این صفحه مراجعه کنید.

  • محمدعلی ‌

این نوشته، در راستای چالش رادیوبلاگیهاست و از نگاه شباهنگ نوشته میشه! البته نه صد کلمه. آخه صدکلمه با شباهنگ اصلا جور در میاد؟! 

  • محمدعلی ‌

تکه نان‌هایمان را بشناسیم

چهارشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۴۰ ب.ظ

تا نان‌ها سرد شوند، نگاهم به زیر میله‌ها افتاد. گربه، انگار که ضریح را چسبیده باشد، میله‌ی آهن نانوایی را گرفته بود و به تکه نانی که رویش بود زبان میزد و تقلا می‌کرد که صاحبش شود‌ و نان را از بین میله‌ها رد کند. خیالم بر این رفت که مگر گربه، نان می‌خورد و اصلا گربه را چه به نان؟ تکه‌ی دیگری از همان نان را زیر پایش گذاشتم، نگاهش نکرد و به همان تقلای پیشین خود مشغول شد. نان از همان بود، اما او انگار که پیله کرده باشد به یک تیکه خمیر بیش‌تر. آمدم نان را بردارم و کامل، بگذارم جلویش و از این مصیبت میله‌ی آهنی و گرده‌های نان خلاصش کنم، که دیدم هراسناک پنجه‌هایش را در نان فرو کرده. هرچند زوری هم نداشت، اما به هرشکل، نان را از چنگش در آوردم و به چنگش دادم. مشغول نان که شد، به خودم نگاهی کردم. چقدر شبیه او شده‌ام. پنجه‌هایم را در تکه خمیری فرو کرده‌ام. حالا بماند که آدمی را چه به این نان و خمیر؟ اما به همین دل‌خوش شده‌ام و به زبان زدن و لیس‌زدنی، بسنده کرده‌ام. خدا هم، گرچه می‌داند که بیش از این نان باید بخواهم، گرچه تکه‌ی دیگری از همان نان را برایم تدارک دیده، اما با ترحم نان را از پنجه‌هایم بیرون می‌کشد که بیندازد جلوی پایم و مرا از این خواری خارج کند و من، در این فاصله‌ای که او دست به خمیر می‌برد تا آن را به دستم بدهد، چه هوچی‌گری‌ها که نمی‌کنم. 

+ ولایت، در یک معنایش، یعنی ببینیم که علی چه را می‌خواهد و ما هم، پی همان برویم. علی‌ای که به تکه نان‌ها، دل خوش نکرده و حتی به آن‌ها نگاهی هم ندارد. عید غدیر یعنی حواسمان باشد؛ نکند که به تکه نانی دل خوش کرده باشیم.

  • محمدعلی ‌