روز متفاوت
خوب بود! صبح با یه استرس شدید رفتم سراغ گوشی. تا تماس برقرار بشه و تا اطمینان حاصل بشه، بماند که چه (یا بهتر بگم: چهها) شد. روی بدقولی شدیداً حساسم. خداروشکر بدقول نشدم و همهچی روی روال رفت جلو. فقط اونجاش که قبل از نُه، با استرس، دست به گوشی میشدم و یهو به خودم گفتم، اگه شد حتما باید میشده و اگه نشد، حتما نباید میشده. به تو چه که شدی کاسه داغتر از آش. مگه تویی که باید تعیین کنی؟!
و از عجایب این جور شدنِ سریع، این بود که برنامه ساعت ۱۱ اصلا اجرا نشد. ناهارشون هم ماهی بود (که زیاد نمیتونم تحملش کنم :)) ) و همینطور بعدازظهر هم تا پنج عصر، هیچکاری نداشتیم! یعنی اگه میموندم واقعا حسرت میموند واسم که روزی که میتونست خوب باشه رو چرا داغانش کردم. واقعا خیلی همهچی بدجور جور شد. :)) خداروشکر.
+ اولینهای زیادی داشت این دیدار. یکیش هم اینکه اولین دیدار وبلاگی - منشأ گرفته از وبلاگ - بود. برای ثبت در تاریخ :دی
++ تهرانگردیِ جالبی هم شد. بیست کیلومتر پیادهروی...