ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

هیچی، مطلقاً هیچی روی روال خودش نیست. زوار همه‌چی در رفته. همه‌چی شکسته و خُرد شده و دیگه هیچی نیست که اونطور که بود، مونده باشه. تسلطم، امیدم، اعتمادم، زمانم، ذهنم، نظمم، اعتبارم، برنامه‌م، همه‌چی داره به قهقهرا میره و از دستم هیچ کاری برنمیاد. شدم یه تماشاچیِ احمق که وقتی کل اطرافش رو آتیش از بین می‌بره، هیچ واکنشی نشون نمیده و فقط زل میزنه به صحنه‌ی کوفتی اجرا. قوری رو دادن دستم و من زدم شکوندم و حالا، نه طلبکارم و نه حس بدهکاری دارم. مات زل زدم به خرده‌ها و میگم میشه یکی بیاد بهشون چسب بزنه؟ همین‌قدر مسخره. همین‌قدر منفعل. همینقدر درجازننده. نشستم ثانیه می‌شمارم و میگم میشه برگرده؟ برگرده دوسال و چندماه قبل؟ میشه این همه، خواب باشه؟ نشستم و فقط توهم میزنم. مثل منگ‌هایی که مواد بهشون نرسیده. به ته راه نگاه می‌کنم و ناامید میشم. به خودم نگاه می‌کنم؛ خودِ الانم. خودِ گذشته‌م رو از خودِ الانم طلب دارم. هیچوقت می‌تونم این بدهی سنگین رو صاف کنم؟ نه. یخ میزنم. مغزم خشک میشه. دو بعلاوه دو رو نمی‌فهمم. زندگیم هیچ مکانیسم و سازوکار مشخصی نداره الان. خودم شکوندمش. همه‌چیزش رو. همه‌چیزش رو. میشه یکی پیدا بشه این خرده‌ها رو به هم بچسبونه؟

(منظورم عقب‌افتادگی درسی نبود.)

  • ۹۷/۰۹/۰۹
  • محمدعلی ‌