ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

انگشت‌فرسایی‌های غروب

چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۵۴ ب.ظ

۱. نشد. همین. حفظ نشد. و پستم رو حذف کردم. نشد. نشد که بشه. نشد.

۲. دارم فکر می‌کنم آشی که ۱۶ کیلو سبزی برده، دیگش چقده بزرگ بوده! 

۳. ماهایی که بلد نیستیم عدسی رو با عطر قورمه‌سبزیِ اعلا درست کنیم، نصف عمرمون بر فناست!

۴. می‌شد. می‌شد که بشه. می‌شد. ولی نشد. نشد. 

۵. تا حالا اینقدر امیدوار نبودم به آینده!

۶. زندگی شدیداً سریع داره جلو میره و من شدیداً محکم جلوش رو گرفتم. من هماهنگ نیستم.

۷. چقدر هوا خوب شده. یا شاید هم سرما برام عادی شده! آخه می‌دونید؟ اتاق‌های این خونه لوله‌کشیِ گاز نداره :| موندم که توی این پونزده سال، چجوری اینجا زنده موندن؟ 

۸. هوس کالباس کردم. یادم افتاد که همین یکی دو روز قبل هوس تن‌ماهی کرده بودم (البته دقیقا ساعتی قبل‌ترش هم تن‌ماهی مصرف کرده بودم!) و چقدر سریع این هوس برآورده شد به شکل غیرقابل حدسی. با خودم گفتم این یکی هم به‌زودی تهیه میشه به طریقی. و یاد یه‌چیزایی افتادم که بزرگ‌تر از اینا بودن ولی تهیه نشدن از هیچ طریقی و من موندم توی کار این دنیا. موندم واقعا. هوس تن‌ماهی که ضروری نیست. ولی یه‌چیزایی حیاتیه. حیاتی. 

۹. تخته‌ی گچی کمتر دیدم. ولی تخته‌ی گچی خیلی بهم ایده میده. خیلی بهم اعتماد به نفس میده. توی همین ساعت‌های بیکاریِ محدود که با این گچ‌ها تنها بودم، دو سه‌تا طرح درس خیلی خوب به ذهنم زد. من اگه روزی مدرسِ چیزی بشم، تخته‌ی کلاسم باید گچی باشه!

۱۰. همین بود. همین شد. ولی نشد که بشه.

  • ۹۷/۰۸/۱۶
  • محمدعلی ‌

نظرات  (۵)

انشاءالله امیدت به آینده بیشتر و بیشتر بشه:))
پاسخ:
خدا کنه! امید چیز خیلی خوبیه.
  • هالی هیمنه
  • به نظرم شد. شده ولی انگار فکر می‌کنیم نشده. یا که واقعاً نشده و الکی امیدواریم.
    پاسخ:
    شاید!
    ۱۲ سال با تخته گچیا درس خوندم من. دانشگاهمونم نصف کلاساش گچی بود نصف ماژیک
    کالباس نخور. ضرر داره :)
    پاسخ:
    ولی انصافاً ضرر داره گچ. من چون قبلش عادت نداشتم، الان قشنگ ضررش رو حس می‌کنم. سینه‌درد و سرفه‌ی مدام و از این چیزا...
    ما آنچنان اهل کالباس نیستیم. یکی دوبار توی بچگیم، و یکی دوبار هم در طی این سه چهارسال. همین چند وعده، کار خودشو کرد. عشق در یک لقمه رو من با کالباس شناختم :))
  • جناب منزوی
  • گفتی تخته گچی دلم رفت به ایامی که گذشت :)
    اگه بشه خوب میشه؟
    پاسخ:
    یاد باد آن روزگاران، یاد باد :)
    اگه می‌شد خوب می‌شد.
  • جناب منزوی
  • ان شاءالله که بشه :)
    پاسخ:
    نشده دیگه :)) اون‌بار و اون فرصت که دیگه گذشت. ایشالا بازم پیش بیاد...