ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

هرچی راه بری تموم نمیشه!

دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۱۳ ب.ظ

یکی از خوبی‌های جدیِ تهران برای من همینه... که هرچی بری، به تهش نمیرسی :) 

+ روز خوبی بود. تجربه‌ی خوبی بود. خداروشکر.

++ صبح‌ت با تنفر از دبیر ادبیات شروع بشه و عصرت با رضایت از دیدن دانشجوی ادبیات. ترکیب جالبی بود :))

  • ۹۷/۰۸/۰۷
  • محمدعلی ‌

تهران

دیدار وبلاگی

نظرات  (۷)

  • פـریـر بانو
  • هرچی راه بری تموم نمی‌شه... واقعا هم خوبی جدی‌ایه! :)

    :))
    با اینکه تقریبا کوتاه بود اما به من خیلی خوش گذشت. امیدوارم به تو هم خوش گذشته باشد. :دی

    :: برگشتنی تو مترو یه دختره باهام هم‌کلام شد. ترم یک مهندسی پزشکی بود. ازم پرسید رشته‌ات چیه؟ وقتی گفتم، یهو یه چهرهٔ «الهی الهی» به خودش گرفت گفت بهت میاد اتفاقا! :دی ذوق کردم که بهم می‌اومد در نظرش! :| :))
    پاسخ:
    اوهوم :)

    آره، خوب گذشت خداروشکر :)

    + خیلی جالبه برام این تناسب‌هایی که گاهاً بین رشته تحصیلی و محصل یا بین شغل و شاغل وجود داره  :)
  • آمانیتا موسکاریا (رضی الله عنها)
  • سلام :))
    احوالات؟ کنکور خوبه؟ دنیا به کامه؟
    عه رفتین تهران؟ خب خب به دانشگاهتون هم که نزدیک شدید، دیگه طعم تلخ خوابگاه رو هم نمی چشید. چه عالی :)
    دانشجوهای ادبیات؟ اوهوم... هربار که فکر میکنم چقدر خوبه دانشجوی ادبیات بودن اصلا از خود بیخود میشم ولی چه کنم که بسته پایم! :| هرچند موقتی هم باشه...

    + یحتمل الان با خودتون میگید ای بابا، این ملکه عذاب خوب پیداش نبودا... ولی اون همیشه هست. هرجا و نایافتنی :دی
    + درس هاتون رو خوب خوب بخونید. کلی موفق باشید :))
    پاسخ:
    سلام
    بد نیست. می‌گذره. و امیدوارم کُندتر بگذره :))
    ان‌شاءالله که همینطور بشه...
    :))

    + نه بابا. این چه حرفیه. اختیار دارین. 
    ++ بله حتما. خیلی متشکرم. شما هم خیلی موفق باشید :)
  • פـریـر بانو
  • خداروشکر. :)

    درسته. :)
    پاسخ:
    :)
    قبل اینکه حریر کامنت بده و وقتی این پست هیچ کامنتی نداشت و اصن میتونم بگم من اولین خواننده پست بودم،وقتی دانشجو ادبیات رو خوندم گفتم لابد یکی که مث حریر دوست داشتنی بوده و آدم رو به ادبیات راغب میکنه دیده! نگو خودشو دیدی واقعا:)))


    ضمنا کامنتی که تو وبلاگ حریر گذاشتم قبل خوندن کامنتای اینجا بود.ینی اول پست بی کامنت تو رو خوندم،بعد پست حریر رو و گفتم عه!محمد علی بوده!و برگشتم دیدم خوده حریر اینجاس تو کامنتا:دی
    پاسخ:
    ماشالا ماشالا :))

    چه کامنت قاطعی هم دادی اونجا. اصن منتظر تایید موضوع هم نشدی:))
  • جناب منزوی
  • مثل تردمیل می مونه :)
    ولی یه جاهایی آدم دوست داره برسه :)
    ظاهراً خوش گذشت، زندگی به کامت :)
    پاسخ:
    آره. مخصوصا اگه عجله داشته باشه!

    خداروشکر خوب بود. :)
    ولی آدم، رشت به اون خوبی رو ول نمی‌کنه بیاد تهران:( من نشستم دارم خدا خدا میکنم که دانشگاهم شمال بیفته خب.
    اصن چجوری اون آب و هوا رو ول کردی آخه؟ ای بابا:((
    (آیکون تاسف حتی!)
    + درهمین راستای پست، انقلاب هم پیشنهاد میدم:))
    پاسخ:
    من ول نکردم. تصمیم با من نبود اصلا -_-

    + انقلاب‌گردی؟ انجام شده. :))
  • آمانیتا موسکاریا (رضی الله عنها)
  • کند داره میگذره که...
    ضمنا اگه عمری بود و نمردم و کربلا رسیدم نایب الزیاره هستم.
    در واقع نایب الزیاره ی تمامی کنکور زدگان :دی

    + عه راستی، حلال کنید ؛))
    پاسخ:
    ایشالا کندتر بگذره :))
    چه خوب. خیلی دعام کنید.
    + اختیار دارید. شما بنده رو حلال کنین :))