ظاهر

توضیحی که درباره عنوان وبلاگ، در هدر مشاهده می‌کنید، توضیح اشتباهی‌ست که ناگهانی و به صورت آزمایشی شکل گرفت و بعدش امکان تصحیح از بین رفت! به‌جایش، «ساحل ابراز» را ببینید که توضیح مختصر و خوبی برای «ظاهر» است. ظاهر آدمی، ساحل بروزات اوست. هرچه که در او بماند، آخرش روزی به ساحل می‌رسد و از چشم‌هایش، آری از چشم‌هایش به بیرون می‌جهد.

بودنت هنوز مثل بارونه...

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ب.ظ

صبح، بعد از کمتر از پانزده‌دقیقه پیاده‌روی، از آن پیاده‌روی‌هایی که مدت‌هاست قیدش را زده‌ام، به این نتیجه رسیدم که هیچ نمی‌دانم که چه می‌خواهم! هیچ نمی‌فهمم که چه چیزی خواسته‌ام. درد بزرگی‌ست که سال‌های عمرت را به فکر آنچه باشی که نیست و بعد از چندسال، حتی نتوانی خواسته‌ات را درک کنی؛ به زبان آوردنش پیش‌کِش! 

دلم گرفته است. امروز شهادت بود. به سال قبل همین مناسبت فکر می‌کنم. جز نادرستی هیچ نیست. گذشته، با همه‌ی نزدیکی‌اش، با همه‌ی گذشته بودنش، باز هم عذاب است. ما خودمان را با این جمله که گذشته‌ها، گذشته است، فریب می‌دهیم. واقعیت این است که گذشته هیچ‌وقت نمی‌گذرد! می‌ماند و حال نداشته‌مان را می‌گیرد. مگر آنکه جدی حرکتی را آغاز کنیم. به خودمان تکانی دهیم و بی دوز و کلک، به‌دنبال عبرت‌گیری و اصلاح خودمان باشیم. هرچند که شخصاً تنبل‌تر از این حرف‌ها هستم! 

+ به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ‌چیز بهتر از این نیست که خودم باشم. البته اسم مستعار خوب است. اما وقتی پیدا نمی‌شود، به زور که نمی‌شود! به‌زودی این وبلاگ روح می‌گیرد! 

  • ۹۶/۱۲/۰۱
  • محمدعلی ‌

هست و نیست

نظرات  (۸)

  • میماجیل ‌‌
  • سلام...
     عنوان از موزیکی از مرجان فرساد؟! خیلی آشناس! برای کیست:)
    + خوبه روح وب‌لاگ دوست دارم:))
    پاسخ:
    سلام
    مرجان فرساد رو نمی‌شناسم راستش. ولی برای من آهنگی از طاهر قریشی‌عه. عالیه! 
    + :)) 
  • بهــ ــار..
  • میدونی منم حس میکردم همه چی مث خط آخر پاراگراف دومه. ولی هرچی بیشتر میگذره بیشتر میبینم که اینطوری نیست.. خیلی سخت تره! کاش همه چی مث نوشتنش بود..
    پاسخ:
    یک سختیِ لازمه. شدنیه و لازم. یک هدف می‌خواد که انگیزه‌ش آدم رو مجاب کنه به انجامش. ما که واسه آسایش ظاهریمون اینقده توانایی لازم نداریم که. این توانایی‌هامون واسه همین سختی‌ها به‌درد میخوره. 
  • بهــ ــار..
  • نمیدونم واقعاً اصلا شدنی یعنی چی! مگه بقیه چیکار میکنن که میشه؟ یعنی همه‌شون دارن از اون قابلیت‌هاشون استفاده می‌کنن!؟  من که این‌طوری فکر نمی‌کنم.
    فعلا دارم به این نتیجه می‌رسم هدفای بزرگو سر ببرم، قدشون کوتاه بشه که دستم برسه بهشون..
    پاسخ:
    شدنی یعنی اینکه میشه انجامش داد و نه‌تنها محتمل، که حتی دست‌یافتنی‌تر از خیلی چیزاست :دی
    هرکسی تونسته از بیراهه‌ای برگرده و خودشو اصلاح کنه یا حالا بهبودی ایجاد کنه، مطمئناً براش سخت بوده و این سختی رو با همون ویژگی‌ها و قابلیت‌هایی که همه‌مون داریم، گذرونده. 
  • بهــ ــار..
  • خب آخه یه‌سریای لعنتی‌ای هستن که اصلا بیراهه نرفتن! و مسئله اینه که این همه کاری که کردم و باعث شده من از اونا نباشم، واقعاً ارزششو نداشته و خاک بر سرم! اونم دو دستی!:|
    پاسخ:
    اگه توی درس و اینا داری میگی، که اساساً موضوع متفاوته. من کل زندگی منظورم بودش :دی توی درس ممکنه خیلی سختی بکشی اما مثلا مثل یه‌سریای لعنتی‌‌ای که رتبه‌ی فلان رو دارن نشی. اینم از تفاوت آدماست. همه که توی یه موضوع قرار نیست برتر باشن که. 
    ولی اگه کل زندگی رو میگی، خب آره دقیقا همینه. خیلی از کارهایی که می‌کنیم و باعث میشه از اون یه‌سریای لعنتی‌ای که خوب هستن نباشیم، واقعا ارزششو ندارن. دقیقا اون توانایی‌هامون واسه دست‌کشیدن از همین کارهای بی‌ارزشه و یا حداقل جهت‌دادن بهش. 
  • بهــ ــار..
  • خب من منظورم جفتش بود. چه تفاوتی داره؟ جفتش یه پترن خاص داره که تا پیداش نکنی بدبختی. از تفاوت آدما ناشی نمی‌شه. از تفاوت تلاش آدما ناشی میشه چون هیچ ربطی نداره که تو چقدر مستعد و باهوشی. کسی موفقه که اینقدرررررر تست زده سوالا براش تکراریه و سرعت عملش بالاست. کسی واسه استعدادت بهت رتبه نمیده. ینی میخوام بگم تو اونم میشه برتر بشی چون ربطی به استعدادت نداره. ولی حس میکنم خیلی دیره!
    تو کل زندگی رو وای راست میگی موافقم باهات.
    پاسخ:
    این درسی که الان توی مدرسه می‌خونیم، انصافاً نه دانش و علم محسوب میشه و نه کاربردیه. همون بار اولی که باهاش مواجه میشیم علم و دانش هست ولی بعدش که صدهزاربار واسه تست‌زدن می‌خونیمش، دیگه چیزی نیست که بخوایم ارزشمند بدونیمش. انصافاً ارزشمند نیست. دقیقا همینجا هم باید مرز بین ارزش و غیرارزش رو تفکیک کنی. اونی که خوب تست میزنه و سرعت‌ عملش بالاتره، لزوماً خوب یا دانشمند یا نابغه یا نخبه نیست. بله؛ ما هم می‌تونیم با تلاش و سختی بیش‌تر بهش برسیم؛ ولی آیا رسیدن به اون سطح برای مثلا من ملاک و معیار خوشبختی هست یا نه؟ 

    البته منم نمیگم بابت استعداده. منظورم این بود مطمئناً تلاش و سختی‌کشیدنی که در راهی باشه که آدم قبولش داشته باشه و مستعدش باشه، مطمئناً می‌تونه موفق‌تر باشه تا جایی مثل کنکور که مثلا جایگاهی واسه‌ی من نداره. 
    راستش درباره کنکور منم این حس خیلی دیره بهم دست میده ولی مهم اینه که ما بهش دست ندیم! والا :|
  • بهــ ــار..
  • یعنی تو کنکورت واست مهم نیست!!!!!؟ نگو همچین آدم خنده‌ش می‌گیره. ینی تو تحت فشار نیستی برای اینکه حتماً یه آدم موفقی بشی که بعدها بقیه‌ی اعضا نخوان بهت ترحم کنن!؟ من دو هفته‌ی پیش برادرم قشنگ به صورت ملموس بهم گفت که دارم یه آدم قابل ترحم اضافی بدبخت میسازم که بعدها چشمش دنبال خوشبختی بقیه‌ست. البته خیلی چیزهای دیگه‌ای هم گفت که من حتی دلم نمی‌خواد یادم بیاد. وقتی داشت می‌رفت گفت واسه آزمون بعدی که آزمون امروز باشه، یا میخونی و کاری که وظیفته رو انجام میدی-منظورش از وظیفه تراز ۷۲۰۰ هستش- یا من سکته میکنم یا میکشمت. حالا خداروشکر این هفته شیفته نیست که بکشه منو. وسط هفته میاد. کاش میومد جدی جدی میکشت منو راحتم می‌کرد. بهتر از این بود که اینجوری نابودم کنه.. از اون هفته تا الان هی دارم خودمو نشگون می‌گیرم که نیام پست بذارم! که نیام حرف بزنم که بهم بگن تو خیلی آدم چیزناله‌ای هستی. که دوستای صمیمیم مثل الی و امثالهم نخوان بهم بگن حالشون از من بهم می‌خوره. الانم نمی‌دونم چرا دارم به تو میگم. خودمم نمیدونم چی میخوام بگم حتی.
    حرف حسابم اینه که بله! تو با درس خوندن خوشبخت خواهی بود. چون با درس خوندن همه فاکتورای خوشبختی -به‌حز دل خوش که اون بحثش جداست- رو بدست میاری. تو مگه چی میخوای از زندگیت که با درس خوندن نشه بدستش آورد؟ اونم تو این جامعه‌ی نکبت‌بار. :/ بعد اینکه پاشو برو در اسرع وقت یه آزمونی کوفتی چیزی اسم بنویس شرکت کن اشکالات کارت رو پیدا کنی. کوچیک ترین مسئله‌ها توی آزمون کم‌کمش دو هفته وقت می‌گیره تا رفع بشه. 
    پاسخ:
    همه‌ی اینا از تفاوت‌های نگاه‌ ما هست. من رتبه‌ی خوب شدن توی کنکور رو موفقیت نمی‌دونم. من درآمد بالایی که از سختی‌های بیهوده و تباه‌کننده‌ی درس پزشکی و حقوق و کوفت و زهرمار به‌دست میاد رو خوشبختی نمی‌دونم. من حتی همین تجربی‌ای که هستم رو قبول ندارم. 
    یکی از صفت‌های بارز من اقتدارگرایی‌عه :دی یعنی از مورد ترحم واقع‌شدن و قرض و قوله و اینا به‌شدت متنفرم. همه و همه‌ی نگرانی من از آینده یک درآمد مستقل و یک راه پول درآوردن هست. ولی این راه رو من توی کنکور نمی‌بینم. شاید هیچ راهی هم جز کنکور به ذهنم نرسه، ولی کنکور هیچ‌وقت نتونسته من رو حرکت بده. اینا همه از تفاوت نگاه ماست. تو کنکور رو راهی می‌دونی که می‌تونه تو رو از ترحم نجات بده و من کنکور رو چاهی می‌بینم که من رو سال‌های متوالی مینداه وسط ترحم بقیه! و البته هیچ راه گریزی از این چاه نمی‌بینم و برای همین، از اول سال کتاب خریدم و شروع کردم تست زدن و خوندن و حالا هم برنامه‌ی جدی‌تری رو برای خوندن درس‌ها درنظر دارم... - نمیگم درس نخونیم! میگم همه‌چی رو متصل و موقوف به این درس لعنتی‌ِ بی‌ارزش نکنیم. - 
    فاکتورهای خوشبختی ما متفاوته. باورم اینه که با این درس و تست و کنکور، آدم به هرچیزی برسه، از خودش جا می‌مونه. 
    باشه حتماً :دی
  • بهــ ــار..
  • منم نخواستم تجربی رو و این چیزای نکبتیش رو، مطلقاً نخواستم ولی راه دیگه ای هم نیست به هر حال.
    موفق باشی انی وی *_*
    پاسخ:
    راه دیگه‌ای هست. خدا بخواد پیداش می‌کنم :) 
    مچکر! یوو توو! :)) 
  • بهــ ــار..
  • میگما راستی، نتایج آزمون اومد. بعد الان یه لحظه از روی حرفام دوباره خوندم دیدم چقدر چرت گفتم :))))
    کلا تکذیب میکنم :|
    پاسخ:
    :)))