راه نیافتگی!
مدتهاست که در فکر افتادهام که دربارهٔ کنکور تجدیدنظری کنم. ماندهام کنکور چگونه میخواهد مرا به خواستههای فرادرسیام برساند و یا خواستههای فرادرسی، چگونه میتواند مرا به ثبات برساند؟ ابتدائاً دلخوش بودهام که دانشگاه شغل و نان و آبی بشود و با چاشنی قناعتی که معنایش را نمیدانستم، به ثبات خواهم رسید. ماههاست که دریافتهام دانشگاه مدخل مناسبی برای ثابتقدم شدن نیست. و اگر هست، آنچنان به درازا میکشد که دیگر اصلا قدمی در کار نخواهد بود که ثابت باشد! چند هفتهای هم هست که به صورت جدی درک کردهام که دانشگاه، نه تنها مرا از چالهٔ منتها بیرون نمیآورد، بلکه مرا به عمیقترین چاههای ذلت فرو میبرد. آنچه مهم است استقلال است و خودکفایی. دریافتهام که پیروزی در آینده، به مهارتهایم وابسته است. و فهمیدهام که مهارتها باید در راستای توانمندیهای شخصی باشد، نه صرفا در مسیر درآمد. و آنچنان میدانم که در کنار مهارت، مدرک نیز لازم است که ثبت و ضبط حقوقی شوی! حالا به گمانم، پیش از آنکه بخواهم پست را تمام کنم، راهم را پیدا کردهام! کسب مهارت، و در حاشیه، تحصیل در یک رشتهٔ دسته چندم اما گسترده که بتوانم چندین راه برای رهایی از این چالهها و چاهها بیابم. راه بدی نیست. انشاالله که خیر باشد!