تنها راهی که هست
دلم گرفته. سالها سریعتر و بدتر دارن تموم میشن. من دارم تموم میشم. از دست خودم لیز میخورم. هربار و هربار. به بیستوهفتم رسیدیم. من خودم رو نباید تموم کنم. باید درست بشم. پارسال به خودم میگفتم نودوشیش. الان میگم نودوهفت. ولی نه. الان میگم بیستوهفتم اسفند نودوشیش. از همین لحظه. من از خودم خسته شدم. من اون ایدهآل رو باید بسازم. اون حس آرامش درونی. اون حس اطمینان. اون حس قشنگی که همهی روزهای خدا، منتظرش بودم و هستم. نودوهفت رو زیباتر میکنم. نودوهفت ظاهر میشم. یعنی من که نه. من هروقت بخوام نمیشه. خدایا من رو ظاهر کن. من رو اونطور که لیاقت آفرینشم بوده، ظاهر کن. ظهور من رو از همین بیستوهفت اسفند نودوشیش قرار بده. من خودم خستهام. من از خودم فرار میکنم. از خودم به کی پناه ببرم که از خودم بدتر نباشه؟ جز تو؟ باید ار خودم به سمت خودت فرار کنم. این تنها راه ما آدمهاست. تنها راهی که هست.
- ۹۶/۱۲/۲۷